شرح نهمین وظیفه از وظایف منتظران:حضور در مجالس فضایل و مناقب آن حضرت
به نام خدا
حضور یافتن و نشستن در مجالسی که فضایل و مناقب و سایر امور مربوط به آن حضرت، در آنها یاد میشود و دلیل بر این - اضافه بر اینکه از لوازم و نشانه های محبّت است و از مصادیق خیرات که مأمور شده ایم به آنها سبقت جوییم و پیشی گیریم که خدای تعالی فرموده: «فَاسْتَبِقُوا الخَیْراتِ»؛ [1] به سوی کارهای خیر سبقت گیرید - فرموده مولایمان حضرت امام رضاعلیه السلام است که در امالی شیخ صدوق [2] و مجلّد دهم بحار از آن بزرگوار آمده، که فرمودند: هر کس در مجلسی بنشیند که امرِ ما در آن زنده میگردد، روزی که دلها میمیرند دل او نخواهد مرد. [3] .
و نیز بر این مطلب دلالت دارد فرموده حضرت امام صادق علیه السلام به فُضیل، در حدیث روایت شده در بحار و غیر آن، که مینشینید و حدیث میگویید؟ فضیل عرضه داشت: آری. فدایت شوم! امام صادق علیه السلام فرمود: همانا من آن مجالس را دوست میدارم، پس امر ما را اِحیا کنید. ای فضیل! خداوند رحمت کند کسی که امر ما را احیا نماید. [4] .
و نیز شاهد بر آنچه گفتیم، تمامی روایاتی است که در مورد تشویق و ترغیب بر حضور و شرکت در مجالس ذکر رسیده، مانند فرموده پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله: در باغهای بهشت بگردید. عرضه داشتند: ای رسول خدا! باغهای بهشت چیست؟ فرمود: مجالس ذکر. و فرمایش آن حضرت در حدیث دیگر که: همانا خداوند کسی را که در مجلس اهل ذکر مینشیند، میآمرزد و او را از آنچه میترسد، ایمن میدارد. پس فرشتگان گویند: [پروردگارا!] فلانی در میان آنان است و او تو را یاد نکرد، خداوند میفرماید: او را به خاطر همنشینی با آنان آمرزیدم، زیرا که یاد کنندگان حق چنین هستند که همنشین ایشان از جهت آنها بدبخت نگردد. [5] .
این دو حدیث را شیخ احمد بن فهدرحمه الله در کتاب «عدّة الداعی» روایت کرده. وجه شاهد بودن این دو حدیث بر مطلب مورد بحث اینکه: یاد آن حضرت و یاد پدرانش علیهم السلام یاد خدای - عزّوجلّ - میباشد، از جهت روایتی که شیخ محمد بن یعقوب کلینیرحمه الله در کافی از حضرت امام صادقعلیه السلام آورده که فرمود: هر جمعی در مجلسی حضور یابند و خداوند - عزّوجلّ - را یاد نکنند و از ما یاد ننمایند، آن مجلس مایه حسرت آنها در روز قیامت خواهد بود. سپس فرمود: حضرت ابوجعفر باقرعلیه السلام فرموده: همانا یاد ما از [مصادیق] یاد خداوند است و یاد دشمنان از [مصادیق] یاد شیطان میباشد. [6] .
و نیز بر این مطلب دلالت میکند آنچه در وسائل و غیر آن از عبّاد بن کثیر روایت گردیده، که گفت به امام صادق علیه السلام عرضه داشتم: داستانسرایی را دیدم که در حال قصّه گفتن چنین میگفت: این مجلسی است که هر کس در آن بنشیند، بدبخت نمیشود. امام صادق علیه السلام فرمود: به هیچ وجه. نشیمنگاه هایشان خطا کرده، خداوند را فرشتگانی است که گشت میزنند، به غیر از کرام کاتبین - که آنچه از انسان سر میزند مینویسند - پس هرگاه بر جمعی بگذرند که محمد و آل محمدعلیهم السلام را یاد میکنند، به یکدیگر گویند: توقّف کنید. پس مینشینند و بهرهمند میشوند. و چون از آنان جدا گردند، بیمارانشان را عیادت کنند و در مراسم مردگانشان شرکت نمایند و از غایبین آنان تفقّد کنند، پس آن مجلس است که هر کس در آن بنشیند، بدبخت نمیشود. [8] .
اضافه بر اینکه نشستن در آن مجالس، زیاد کردن افراد، دوستان و یاران و به اصطلاح سیاهی لشکر درست کردن برای جمعیت نیکان است که نزد خداوند و امامان معصوم علیهم السلام محبوب و مطلوب است، همچنان که سیاهی لشکر شدن برای معاندین و اشرار نزد خداوند و امامان علیهم السلام مبغوض و ناخوشایند میباشد، بر این مطلب دلالت میکند آنچه در بحار، به نقل از مناقب آمده که: قاضی عبد الرحمن بن ریاح، از یک نابینا علّت کوریاش را سؤال کرد، نابینا گفت: در واقعه کربلا حضور یافتم، ولی جنگ نکردم. پس از چندی در خواب شخص هولناکی را دیدم، به من گفت: رسول خدا صلی الله علیه وآله تو را میخواند. گفتم: توان دیدنش را ندارم. مرا کشید و به خدمت رسول خدا صلی الله علیه وآله برد، آن حضرت را اندوهگین یافتم و در دستش حربهای بود و در پیشگاهش چرمی که زیر محکومین گسترده میشود، افکندهاند و فرشتهای با شمشیری از آتش بپا ایستاده افرادی را گردن میزند و آتش بر آنها میافتد و آنان را میسوزاند، سپس بار دیگر زنده میشوند و باز آنها را همانطور به قتل میرساند. عرضه داشتم: سلام بر تو باد، ای رسول خدا! قسم به خداوند! که من نه شمشیری زدم و نه نیزهای به کار بردم و نه تیری افکندم. پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمود: آیا سیاهی لشکر را زیاد نکردی؟! آنگاه مرا به مأموری سپرد و از طشت خونی برگرفت، از آن خون بر چشمم کشید، چشمانم سوخت و چون از خواب برخاستم، کور شده بودم. [9] .
(1)سوره بقره ،آیه 148
(2)امالی ،مجلس 17 ح 4
(3)بحارالانوار278:44
(4)بحارالانوار282:44
(5)عددة الداعی 238ح17 و مستدرک الوسائل400:1 ح2
(6)اصول کافی 496:2 ح2
(8)وسائل الشیعه566:11 باب23ح2
(9)بحارالانوار303:45